دردم فزود و دست به درمان نمی رسد
دردم فزود و دست به درمان نمی رسد
صبرم رسید و هجر به پایان نمی رسد
صبرم رسید و هجر به پایان نمی رسد
در ظلمت نیاز بجهد سکندری
در ظلمت نیاز بجهد سکندری
خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمی رسد
خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمی رسد
برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن
برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن
آنجا به پای عقل بجز جان نمی رسد
آنجا به پای عقل بجز جان نمی رسد
جان داده ام مگر که به جانان خود رسم
جان داده ام مگر که به جانان خود رسم
جانم برون شدست و به جانان نمی رسد
جانم برون شدست و به جانان نمی رسد
خوانی که خواجهٔ خرد از بهر جان نهاد
خوانی که خواجهٔ خرد از بهر جان نهاد
مهمان عقل بر سر آن خوان نمی رسد
مهمان عقل بر سر آن خوان نمی رسد
گفتم به میزبان که مرا زله ای فرست
گفتم به میزبان که مرا زله ای فرست
گفتا هنوز نقل به دربان نمی رسد
گفتا هنوز نقل به دربان نمی رسد
فتراک این سوار به تو کی رسد که خود
فتراک این سوار به تو کی رسد که خود
گردش هنوز بر سر سلطان نمی رسد
گردش هنوز بر سر سلطان نمی رسد
طوفان رسید در غمت و انوری هنوز
طوفان رسید در غمت و انوری هنوز
قسمت سرای نوح به طوفان نمی رسد
قسمت سرای نوح به طوفان نمی رسد